شدم و خوابم نمیبره.
دم ی که میشه کلا وحشی میشم زود عصبانی میشم الکی الکی میزنم زیر گریه حتی گیر های الکی به حمید میدم. به همه پرخاشگری میکنم و تهش هم شرمندگی باقی میمونه که چرا اینقدر رو هورمون هام کنترل ندارم و رفتارم بعضی موقع ها دست خودم نیست.
حمید قبل اینکه بخوابه بهم گفت امشب تو مهمونی کلا چشمم رو تو بود. همش تو فکر تو بودم و به تو فکر میکردم. نگات میکردم با خودم میگفتم چه خانوم خوشگلی دارم.
غم دنیا امشب رو دلمه . غمگینم.
درباره این سایت